از جفای آن شبش این دل شکست
قلب غم بارم، درون سینه ، خست
بند بست بند گیسویش بدم
وانهادم ، آن ظریف چیره دست
دیدمش چون دست در دست رقیب
خواستم از سینه فریادی کشم
جادوی چشمش، دهانم را ببست
عهد کردم در پناه ظلم شب
بر سر کویش درآیم ، مست مست
آتشی در خانه دل، برزنم
تا بسوزد هرچه در این خانه هست
سرنهم در وادی بیچارگی
همچو مجنون طی کنم بالا و پست
همره خیل فراموشان شوم
همچو تیری کز کف زه ، جست و رست
توبه سازم از مرام عاشقی
داغ بنشانم ، به قلب بت پرست
مهدی چنگائی
ترنم عشق...
ما را در سایت ترنم عشق دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 6t-eshgh2 بازدید : 269 تاريخ : جمعه 9 مهر 1395 ساعت: 18:33